✿✿آلما دخمل مامان و باباش ✿✿

دلواپس تمام لحظه هایی هستم که نیامده رفته اند. تا بیایی به خودت بجنبی دیر شده. در سکوت خیابونای شهر،صدای پای خودت طنین تمام اون لحظه هایی رو انعکاس میده که رفته اند. تازه میفهمی که دیدار یعنی همین تکرار حس بودن... برگ های طلایی پاییز هم یکی یکی خداحافظی کردن و منو به یاد زمستون انداختن... به یاد شب یلدا و گرمی جمع خانواده...     یلدا مبارک! ...

          تو آن فرشته ای که وقتی در فصل پاییز راه می روی برگ درختان انتظارمی کشند زود تر از دیگری  پاهایت را بوسه بزنند . . .   ...

    دخترکم همه لحظه های پایانی پاییزت پر از خش خش آرزوهای قشنگ       ...

سلام دوستان گلم! چند ماه پیش قول یه پستی رو بهتون داده بودم با عنوان آلما از اول تا به امروز. که بنا به دلایلی موفق نشدم اونو بذارم. امروز به قولم وفا کردم و واستون میذارم.